نوشته ها و مقالات و مطالب علمی و تخصصی در زمینه روانشناسی بالینی و مباحث مرتبط
درباره من
دکتر ابراهیمی هستم. تخصص روانشناسی دارم. دارای سابقه 15 سال کار بالینی در حوزه رواندرمانی و روانکاوی می باشم. در این وبلاگ سعی می کنم شما را از نتایج پژوهشها و مطالعات و یافته های جدید تخصصی مطلع نمایم.اگر مایل به تبادل لینک هستید کامنت بگذارید.
ادامه...
شادی
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1385 ساعت 10:20 ب.ظ
ضمن عرض سلام و خسته نباشید، مجدداً مزاحمتون شدم تا مطالبی که تو ایمیل قبلیم براتون توضیح دادم رو تکمیل کنم، چون مطمئناً اینطوری بهتر می تونید راهنماییم کنید . تو ایمیل قبلیم در مورد مشکل فردی براتون توضیح دادم که از ازدواج گریزان شده و دیدش نسبت به این مقوله کاملاً منفیه و شما هم لطف کردید و جواب ایمیلم رو دادید که از این بابت ازتون خیلی ممنونم، ولی حالا می خوام یه خرده بیشتر درباره خودم بگم . حدود یکسال پیش احساس کردم بهش علاقه مند شدم و بهش گفتم که می خوام باهاش صحبت کنم، او هم از این پیشنهادم استقبال کرد و با اینکه من نتونستم تو اون جلسه حرفی به زبون بیارم، او حرف دلم رو خوند و از خودش و اینکه تحصیلات براش خیلی مهمه و پول و وضعیت مادی براش اهمیت چندانی ندارن، برام حرف زد و دست آخرم بهم گفت که باید بیشتر فکر کنم و منم در جوابش گفتم که من فکرام رو کردم و این تویی که باید فکر کنی و تصمیم بگیری، خلاصه بعد از اون جلسه مدتی گذشت و او دیگه حرفی به زبون نیورد، تا اینکه من ازش خواستم مجدداً یه صحبتی با هم داشته باشیم و او هم قبول کرد، تو جلسه دوم او به این قضیه اشاره کرد که فعلاً تا یکی دو سال آینده شرایط و قصد ازدواج نداره، چون می خواد ادامه تحصیل بده و ... من هم در جواب بهش گفتم که باید هر چه زودتر تکلیف من رو روشن کنه و او هم در مقابل یه فرصت یه هفته ای برای تصمیم گیری ازم گرفت و بعد از گذشت یه هفته اومد و بهم گفت که نتونسته با خودش کنار بیاد و خودش رو راضی به ازدواج کنه، حتی بهم گفت که برای حل مشکلش پیش یه مشاورم رفته، ولی او بهش گفته که نمی تونه براش کاری انجام بده، منم که به شدت از دستش ناراحت بودم بهش گفتم چرا این قضیه رو چند ماه پیش بهم نگفتی و کلی بهش توپیدم و او هم در جواب بهم گفت برای خودش هم سخته که بخواد همه چیز رو تموم شده بدونه و تو این مدتم هی با خودش کلنجار می رفته تا شاید دیدش رو نسبت به ازدواج عوض کنه ولی متاسفانه نتونسته، بخصوص اینکه ما هر دومون آدمای حساسی و در عین حال مغروری هستیم و تو محیط کار سر مسائل مختلف با هم بحث می کردیم و بینمون دلخوری پیش می اومد، البته در عین حال هوای همدیگه رو هم داشتیم . خلاصه من این بار بهش پیشنهاد کردم که یا پیش یه روانشناس متبحر بره یا پیش یکی که سرکتاب براش باز کنه، البته من خودم به شخصه به این چیزا اعتقادی ندارم، ولی از اونجائیکه او خودش می گفت مادرم میگه شاید بختت رو بسته باشن ، من این پیشنهاد رو بهش دادم و او هم پیشنهادم رو قبول کرد . اما بعد از اون روز جریاناتی پیش اومد که باعث شد وضعیت از قبل هم بدتر بشه، یکی از این جریانات این بود که یه روز یکی از همکارا که بعدها متوجه شدم رابطه خوبی با این فرد نداره، حرفای ناجوری درباره این آدم بهم زد مثلاً بهم گفت که این آدم مشکل روانی داره و تا بحال دخترای زیادی رو سر کار گذاشته و همه جا پرونده داره، کارش از چند تا دوست دخترم گذشته و ... خلاصه بدبینیهای منم از اون به بعد شروع شد و مدام بهش گیر می دادم که چرا با خانم فلانی گرم گرفتی و چرا با اون یکی شوخی کردی و ... از طرف دیگه حرفمونم همه جا پیچید و سر زبونا افتاد و به گوش خونوادشم رسید، البته اینجوریکه او به من پیشنهاد ازدواج داده و من بهش جواب رد دادم و مادرش سر همین قضیه کلی بهش توپیده بود که چرا سر خود از کسی خواستگاری می کنی تا بهت جواب رد بده و همه اینا رو خودش برام تعریف کرد و منم که دیدم او داره خیلی اذیت می شه بهش پیشنهاد کردم که رابطمون رو به کلی قطع کنیم، هر چند رابطه ما محدود می شد به همون برخوردایی که تو محیط کار با هم داشتیم و صحبتایی که بینمون رد و بدل می شد و او در جواب گفت که باید خوب فکر کنیم و بعد تصمیم بگیریم خلاصه بعد از گذشت چند ماه که دوباره با هم صحبت کردیم او بهم گفت که تصمیمش رو گرفته و اصلاً دلش نمی خواد ازدواج کنه و هیچ احساسی هم نسبت به من و هیچ دختر دیگه ای نداره و من براش فرقی با بقیه خانومای مجموعه ندارم و اصلاً به این نتیجه رسیده که ما به درد همدیگه نمی خوریم، البته این صحبتا مال زمانیه که یکی از دکترا بهش گفته بود مشکوک به سرطان ریه هست (همون بیماری که باعث مرگ پدرش شد)، خلاصه تو اون جلسه حرفامون ناتموم موند و ادامه صحبتا به جلسه بعد موکول شد و در نهایت بار آخری که با هم صحبت می کردیم با اینکه مسئله بیماریش حل شده بود، بهم گفت که دیگه اصلاً نمی خواد ادامه بده، چون نمی دونه بالاخره مشکلش با ازدواج حل می شه یا نه؟! و اینکه من نباید بخاطر او صبر کنم و بقیه موقعیتام رو از دست بدم، اونم در انتظار چیزی که ممکنه هیچ وقت اتفاق نیفته و در عین حال بهم گفت اگه یه روزی خواست ازدواج کنه مطمئناًً من یکی از کسایی هستم که برای ازدواج در نظر می گیره و روش فکر می کنه و من باز بهش پیشنهاد کردم که روابطمون نزدیک تر و صمیمانه تر بشه (البته در حد و حدود جایز)، چون فکر می کردم که شاید روابط نزدیک تر باعث بشه احساس من رو بیشتر باور کنه، چون یه بار تو صحبتاش بهم گفت بدبین بودنش نسبت به ازدواج باعث می شه که رو خیلی از برخوردا حساس باشه و مدام با خودش می گه ایینم از فلانی که اینقدر می گفت دوستم داره، دیدی چی کار کرد؟! یا چه برخوردی داشت و چه حرفی زد؟! خلاصه بعد از گذشت چند ماه او هنوزم جواب قطعی درباره ادامه رابطمون یا قطع اون برای همیشه نداده و آخرین باری که ازش در این مورد پرسیدم بهم گفت که چون هنوز نتونسته مسئله ازدواج رو برای خودش حل کنه، ادامه رابطمون هم بی فایدست و این مثال رو زد که اگه کسی قصد ادامه تحصیل نداشته باشه، هیچ وقت به انتخاب شهر مناسب برای ادامه تحصیلش فکر نمی کنه، بعبارتی بعد از گذشت حدود یکسال او هنوز نمی دونه اگه یه روزی خواست ازدواج کنه من براش مناسب هستم یا نه؟!! خلاصه حالا من موندم و یه دنیا احساس و من موندم و یه دنیا تردید و من موندم و یه دنیا چه کنم؟؟؟؟؟؟؟!!!!!! برای همینم مزاحمتون شدم تا شما بهم بگید مشکل این فرد بالاخره حل شدنیه یا نه؟ یه خواهش دیگم دارم، شما در جواب من فرموده بودید که مشاوره روانکاوی برای این فرد لازمه، حالا می خوام ازتون خواهش کنم پزشکای متبحری که تو این زمینه در شهر یزد، اصفهان، شیراز یا در نهایت تهران فعالیت دارن رو به ما معرفی کنید، در ضمن خیلی خیلی ممنون می شم اگه نظرتون رو راجع به استفاده از هیپنوتیزم در درمان این مشکل بدونم و بازم ازتون خواهش کنم اگه هیپنوتراپ خوبی تو شهر یزد، اصفهان، شیراز یا در نهایت تهران سراغ دارین که مطمئناً همین طور هم هست به ما معرفیش کنید . خیلی خیلی ازتون ممنون می شم اگه جوابم رو به آدرس ایمیلم بفرستید . Sh.dibaee@yahoo.com
سلام دکتر عزیز من فقط شماره همراه یاداشت می کنم تا شاید بتوانیم دوست شویم وشاید من حقیر بتوانم از دانش حضرت عالی استفاده کنم . من چند تا کتاب درضمینه متافیزیک (هیپنوتیزم و غیره ...) نوشتم خیلی دوست دارم با هم اشنا واز اطلاعات هم دیگر استفاده کنیم. اگر افتخار دادید من باشما اشنا می شوم به امید تماس ویا دیدار دوباره www.wpkif.com این سایت درحال ساخت می باشد
سلام پسری ۲۷ ساله هستم که از حدود ۱۲سال پیش هر روز استمنا می کنم بارها شده ترک کردم ولی تا چند روز بیشتر نتونستم الان دیگه از ترک من گذشته که بتونم ترک کنم چون از سن ازدواجم هم گذشته به علت شیوه استمنا التم به طرف پایین کج شده وزود هم انزال میشم گاهی فکر می کنم در زندگی زناشویی در اینده به مشکل بر می خورم ایا اگر ازدواج کنم مشکلی از جانب من برای تولید اسپرم مردانه برای بچه می تواند باشدتشکر می کنم اگر شما تمام مشکلات ناشی از استمنا بخصوص موارد بالا را به طور کلی شرح دهید یا شماره تلفن دهید با شما تماس بگیرم اقای دکتر ابراهیمی عزیز ایمیل بزنید متشکرم از شما
سلام آقای دکتر من با شخص خاصی در زندگیم بر خورد دارم که در دوران کودکیش با کمبود های بسیار وحشتناکی روبرو بوده و حالا که ۳۱ سالشه بشدت دوچار انحراف شخصیتیه . شاید بهتر باشه بیشتر توضیح بدم . این آقا گاهی اوقات دوچار حس ترحم شدید میشه و تا پای جون برای کمک کردن به کسی مایه میزاره و گاهی اینقدر خشن میشه که تمام زحماتشو به باد میده . من زیاد نمیخوام وقتتونو بگیرم فقط میخوام بدونم آیا این رفتار ها دلد کمبود دوران کودکیشه؟ آیا این بیماری رایجه ؟ آیا افراد دیگه ای مشابه این بیماری رو دارند؟ پیشاپیش از جوابتون ممنونم.
سلام آقای دکتر.من مینا هستم ۱۸ سالمه.دچار مشکلات شدید شدم که اصلا نمی دونم واقعا وجود داره یا نه.کلا به هم ریختم.اگه دوست داشتید به وبلاگم یه سری بزنید(چون فکر کنم متوجه بشید چقدر مشکلم حاده) و اگه شد آدرس مطب و شمارتون رو به من بدید.من تهران زندگی می کنم و به کمکتون احتیاج دارم.
سلام من ۲۶ سال دارم و فکر می کنم شدیدا محتاج به روان درمانی هستم. فبلا به ۲ دکتر هم مراجعه کردم ولی چون مدت درمان طولانی بود نتوانستم ادامه بدهم . من دبی .زندگی می کنم و اینجا دکتر خوب خیلی کم است و خیلی هم گران . آیا راهی هست که بدون مراجعه به متخصص درمان شوم؟ متشکرمahoo_1air@yahoo.com
با عرض سلام وخسته نباشید می خواستم مورد خودم را هم برایتان بگویم تا شاید مرا به اهدافم نزدیک کنید من دختری ۱۶ ساله و در مشهد زندگی می کنم خیلی دوست دارم ازدواج کنم ولی پدرم راضی نمی شود باوجود خواستگارهای زیادی که دارم مادرمهم هرچی با پدرم صحبت می کند فائده ای ندارد اخه پدرم می گه یک ساله دیگه و من می گم امسال خواهش می کنم کمکم کنید و به من بگویید که امسال ازدواج کنم یا ساله دیگه با اینکه من احتیاج دارم به ازدواج ........ ممنون از راهنماییتون
من دختری 22 ساله هستم.مشکلی که من دارم در رابطه با پدرم هست.من از 16 سالگی روی بعضی کارهای پدرم خیلی حساس شدم.البته من کلا با پدرم هیچوقت رابطه خیلی خوبی نداشتم.همیشه دوستش داشتم و خیلی وقتها به خاطر دعواهایی که باهاش می کردم عذاب وجدان داشتم.ولی باز روز از نو روزی از نو.خلاصه من روی بعضی کارهای پدرم حساس شدم که متاسفانه چون همان وقت حلش نکردم مشکلم وخیم تر شده.البته مشکلم را روم نمی شد با کسی در میان بذارم.کاری که من روش حساس شدم این بود که با عرض معذرت ولی پدر من از صبح تا شب دستش به آلت تنا سلیشه.نمیدونم انگار براش عادت شده.ولی هر 10 دقیقه یکبار باید دستش به طرف اون بره.دیگه اعصابم خورد شده.من کلا روی این چیزها خیلی حساسم.همیشه میگم یه آدم با شخصیت تو جمع نباید این کارو بکنه.حالا خواهش می کنم کمکم کنید .من این مطلب رل روم نمیشه به کسی بگم.برای همین نتونستم هنوز حلش کنم.البته احساس می کنم خود پدرم هم فهمیده اما حالا یا براش مهم نیست یا نمیتونه ترکش کنه.خواهش می کنم به من بگید مشکل از من هست یا پدرم و چطور باید حلش کنم.خواهش می کنم هر چه زودتر کمکم کنید.هرچی می گذره من حساس تر می شم.دیگه اصلا نمی تونم نگاش کنم.همیشه طوری می شینم که نبینمش و یا دستم را طوری می ذارم که نتونم ببینمش.الان روی کارای دیگش هم حساس شدم.بعضی وقتها گوشم را می گیرم که حتی صداشو نشنوم.دیگه تازگی حتی وقتی نیستش هم همش فکر می کنم که داره اون کارو میکنه و اعصابم خورد میشه.حتی بعضی وقتها فکر می کنم داره با اون عمل جنسی میکنه.خودم هم خیلی سعی کرد حلش کنم اما تا می بینم داره اون کارو می کنه دلم می خواد هر چی فحش بلدم بدم.خیلی عصبی می شم و شروع می کنم به لرزیدن.خواهش می کنم کمکم کنید با معذرت و تشکر
سلام من به طور اتفاقی با وبلاگتون اشنا شدم راستش دوست من یه مشکل بزرگ داره که فکر کردم میتونم باهاتون درمیون بزارم اگه می تونید کمکم کنید واسم pm بذارید تا مشکلمونو بهتون بگم منظرتون و آرزو می کنم کمکم کنید
با عرض سلام من 14 سال دارم و از کودکی عادت های غیر عادی دارم مثلا کندن موی ابرو و انداختن اب دهان و ... درسته کمتر شده عادتهایم اما باز هم عادت ها وجود دارن و فکر میکنم که ترک انها برایم مشکلی در زندگی ایجا میکند اتفاقی میافتد که پشیمان میشوم کلا فکر میکنم که عادت هایم وابسته به زندگی ام است
salam;man abo hastam 25sal sen daram va az shiraz mozahemton misham.man khli ghmginam. va modam gerye mikonam.hosel hich kari ro nadarm.har kari mikonam zood khaste misham.dr fluvoxamine tajviz karde.ye modat mikhordam hich taghiri nakrd rahsh kardam.ye bar vase ghorse asab hasasyt be ham zadam va tashnoj kardam ye baram vase narhti rohi tashnoj kardam ayn onhaei ke bimari sar dashtan.hichi kontroli ro asbam nadshtam ama edark dashtam .sar dardhaye shadid daram.hal tahvo va tamae badanam dard migire.va va va rasti shoma rajab metfizikammitonid komkam konid?mamnonam az lotfeton.bye
با سلام وخسته نباشید آقای دکتر ابراهیمی من دختری۱۷ ساله هستم که شدیدن احساس تنهایی می کنم خیلی از زندگی سیرم دلم می خواد زودتری راحت بشم چون دیگه تحمل زندگیم رو ندارم خانواده ی خوبی دارم ولی خودم مشکل دارم من کسی رو دوست داشتم البته اون نمی دونست حالا اون ازدواج کرده ومن شدیدن احساس تنهایی می کنم وهرچی باخودم کلنجار میرم نمی تونم فراموشش کنم می خواستم من رو راهنمایی کنید ممنون میشم
salam aghaye doctor . man ye 2khtare 22 sale hastam ke nazdike 5 6 sale az khod erzayi ranj mibaram .en karo ziyad anjam nemidam yani haftei 2 3 bar amma dige khaste shodam bade har dafe dochare azabe vojdan misham akhe man adame motaghedi hastam namaz mikhunam vali nemidunam bayad che joori khalas sham az dastesh daram ravani misham mishe lotf konid be man komak konid
سلام و عرض ادب خدمت جناب آقای دکتر ابراهمی: عرض شوددختری 23 ساله هستم. مدتی میشود که قدرت تصمیم گیری از بنده صلب شده است. نمیتوانم درست تصمیم بگیرم و به کارهای روزانه خود برسم. کاری را این ساعت دوست دارم وبرایش تلاش میکنم اما ساعتی بعداز آن کار متنفر میشوم و تمام تلاشم هدر میرود. فراموشکار هم شده ام. از وضعیتی که دارم رنج میبرم. و کم کم محبوبیت خود را در بین دوستان واشنایان خود از دست میدهم.اگر ممکن است راهنمائی ام بفرمائید.من باید چکار کنم زندگی روزانه من مختل شده است.
فرانک
چهارشنبه 7 اسفندماه سال 1387 ساعت 11:23 ق.ظ
سلام اقای دکتر امیدوارم همیشه سلامت وشاد باشید من بیست وهشت ساله هستم.دوستی دارم که دوساله می شناسمش.او احتیاج به کمک داره ولی من هیچی ازروانشناسی نمی دونم.او پسری بیست وشش سالس اهل اهوازوساکن انجا.ازدوره سربازی ترسی عجیب وخوره وار سراغش میاد همراه رویاهای وحشتناک.مث پرت شدن فرار یا امیزشهای وحشیانه و دسته جمعی....فشار خون نامتعادل وپایین ترس واضظراب شدید ناخن جویدن دردهای شدید سینه و پا وسر. دوستم یکسال پیش بسیار خوش صحبت خوش فکر وباهوش بود ولی طی یکسال کذشته حافظش بشدت ضعیف شده وازهنرسخنوریش کم شده. شغل دوستم تولید فیلمه و کاریکاتوریست.از شروع بیماریش دیگه کارهنری نکرده.او بشدت مهربانه و به خانوادش علاقه منده. تمام اعضا خانواده پنج نفرش بابیماریهای لاعلاج مث سرطان سرع نرمی استخوان ناراحتیهای قلبی وپیری درگیرن. و تنها شخص به ظاهر سالم اوست با تمام فشار روحی و جسمی . هیچ کدام از اعضا از بیماری خطرناک وپیشرفته او خبر ندارند. بیماریش داره پیشرفت می کنه گرچه با قدرت بالایی که پیدا کرده تا حدی کنترلش میکنه.جناب اقای دکتر شما رو بخدا شما دیگه نا امیدمون نکنید یه راه حل جلوی پاش بذارید. میشه لطف کنین ادرس مطبتون یا شمارتون وبدین. ازتون ممنونم بخاطر حس نوع دوستیتون.
سحر سعیدی
سهشنبه 13 اسفندماه سال 1387 ساعت 03:15 ب.ظ
سلام خسته نباشید من مادری هستم که۲ فرزند دختر ۱۱و ۳ ساله دارم دختر بزرگم قادر نیست که رفتار خود را کنترل کند و همیشه در حال حرکت و بازیگوشی است . در مدرسه هم به همین علت افت درسی و انضباتی دارد لطفا من را راهنمایی کنید که چه رفتاری با داشته باشم.
سلام دکتر من دختری ۲۵ ساله و شدیداْ مثل پسرام به طرق دخترخانم ها کشش دارم بخاطر همین سعی میکنم اصلاْ بهشون نگاه نکنم البته یه عشق دارم.(دختر)اون کاملا مثل دختراس و من کاملا مثل پسرها.خیلی مراجعه به روانشناس و مشاوره های اینترنتی کردم اما مشکلم حل نشد دکتر..................................................... میدونم شما هم ..................... از ازدواج شدیداْ بدم میاد چون خوشم نمیاد کسی بهتره بگم مردی باهام باشه ...................................... اما خودم خوشم میاد با عشقم همخواب بشم
شما میگید من چکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ممنون من منتظرم
[ بدون نام ]
پنجشنبه 15 مردادماه سال 1388 ساعت 09:16 ق.ظ
با سلام و خسته نباشید . اقای ابراهیمی من یه دختر 29 ساه ام که به شدت به کمک شمانیاز دارم چون احساس میکنم به بن بست رسیدم نمیتونم حرفامو اینجا بگم فقط ازتون خواهش میکنم به ایمیل من یه ایمیل بزنین تا از طریق ایمیل بتوم حرفامو بگم خواهش میکنم کمکم کید و تنهام نذارید.ممنونtouri2189@gmail.com
سلام آقای دکتر نمدونم جواب منو میدین یا نه>آخه مشخص نیست نه تنها من بلکه دوستان دیگه هم چطوری با شما ارتباط برقرارکنن !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! من نسبت به عقاید دینی ام پایبندم ولی.... من دوست دارم slave باشم و یک میسترس داشته باشم اما نه به صورت تحقیر شدن بلکه خاطر سکسش البته این احساس به طور خیلی کم و پنهان بود تااینکه عکس هایی در باره این کار دیدم و میلم بیشتر وبیشتر شد طوری که عکسها را نگاه کنم آلتم تغییر میکند قدرت تحریک شدنم خیلی بالاست طوری که هر روز میل دارم حتی اگر ارضا شده باشم دیوانه دارم میشوم کمکم کنید.....
سارا
چهارشنبه 11 شهریورماه سال 1388 ساعت 01:21 ق.ظ
سلام دوکی! D: منم یه پسرم، متولد اسفند 1364، جزء طبقه متوسط، پدر و مادرم هر دو کارمندن، یه داداش دارم و فرزند دوم و آخر خانواده ام و ساکن تهران. در کل ok ام و کمبود خاصی ندارم و الان هم در زمینه بازرگانی خارجی توی یه شرکت خصوصی شاغلم و کاملاً هم به کارم مسلطم ولی ..... ولی میدونی، مشکلم تو داشتن علایق مازوخیستی و همون به اصطلاح ارتباط اسلیو / میسترس و داشتن علاقه به انواع فتیشه... نمیدونم چطور بگم... نمیتونم یه رابطه عادی داشته باشم، حتی برای ازدواج هم به کسی فکر میکنم که بخواد روی من تسلط داشته باشه و حداقل بعضی وقتا بخواد من برده و اسلیو فول و کاملش باشم... همیشه فکر میکنم مرد آفریده شده که وجود بی همتای زن ( جنس مخالفشو ) بپرسته.. از یه طرفم بدجوری به وفاداری اهمیت میدم و نمیتونم با هر کسی باشم ( حتی فکرشم نمیکنم در یک زمان بتونم با 2 نفر باشم! حالا اسمشو بعضیا بذارن بی عرضگی! اصلاً برام مهم نیست، دین دار نیستم ولی منم اصول اخلاقی خودمو دارم و مهم ترینش همون وفاداری و صداقته ) راجع به این نوع ارتباط و انواع فتیش و فمدوم و دامینیشن و کلاً این نوع رابطه خیلی مطالعه داشتم و هم منابع فارسی و هم انگلیسی رو هر روز میخونم... دیگه به این نتیجه رسیدم که نمیتونم احساسم رو از بین ببرم و فقط سعی دارم کنترلش کنم. نمیدونم اصلاً دنبال درمانم یا نه ؟! شاید بیشتر نیاز دارم به یکی این حرفا رو بزنم، حداقل اینجا آدم راحت میتونه خود خود خودش باشه خوب (: بیشتر فکر میکنم نیاز دارم بطور جدی با کسی آشنا بشم که علایق مخالف منو داشته باشه و بخواد با کسی مثل من آشنا بشه. آخی، خوب شد سبک شدم! (: دکتر حق ویزیت چقدر شد ؟! (; این ای میل منه : shayan.rh@gmail.com justaboy64@yahoo.com بهم بگو پرداخت کنم (; (: جدی ممنونم...
من رفتم توی 26 سال من کم حرف میزنم بیشتر سعی می کنم ساکت باشم ولی ازاین روحیم راضی نیستم وزود عصبی میشم اگه ایکی به من حرف بزنه انو از جنبه منفی نگاه می کنم فکر می کنم داره مو مسخره می کنه و اهل دوست پسر بازی هم نیستم ودیپلم مدیریت دارم ودارم دیپلم کامپیوتر هم می گیرم وراستی من روی کارام تمرکز ندارم حافظه کوتاه مدتم هم خیلی بهم خورده اینجوری نبودم زود میزنم زیر گریه اینجوری نبودم ونمی تونم بر کارهام مدیریت کنم الطفا راهنماییم کنید
ساراحیدری
جمعه 30 بهمنماه سال 1388 ساعت 11:27 ب.ظ
باعرض سلام وخسته نباشید خدمت شما اقای دکتر من براتون میل گذاشتم اما هنوزم بعد گذشت 2_3 هفته هنوز جوابی دریافت نکردم لطفا هرچه زودتر جوابمو بدین و مطلعم کنین از کجا جوابمو دریافت کنم خواهش میکنم هرچه زودتر منتظررررررررررررررررم با تشکر فراوان
یلدا
چهارشنبه 18 فروردینماه سال 1389 ساعت 08:10 ب.ظ
سلام استاد ابراهیمی. خسته نباشید. من دانشجوی ارشد روانشناسی هستم. از این که مطالب بسیار جذاب و مفیدی را در اختیار شاگردانی مثل من قرار داده اید یک دنیا تشکر می کنم و دست استادانه اتان را می بوسم.
سلام دوست عزیز با توجه به مطالب زیبا شما می توانید در سایت موفقیت محض شرکت کنید و بنر موفقیت محض را قرار داده تا ثبت نام شوید تا دیگران هم از این مطالب زیبای شما بهره مند شوند با تشکر و به امید دیدار گرم شما در محفل موفقیت محض منتظرتان هستیم.
سلام آقای دکتر من سربازی هستم ۲۲ ساله که سال ۸۶ به خدمت رفتم که تا برج ۳ خدمت کردم ولی به خاطر بیماری اعصاب که داشتم با مافوقم درگیر شدم و روی آن اسلحه کشیدم ونتوانستم بروم حال دوباره سال ۸۹ به خدمت بازگشتم ولی از ان روزم هم بدتر شدم بعضی وقتها میخواهم خود کشی کنم یا با کسی که درگیر میشوم روی آن اسلحه میکشم دیگر نمیدانم چیکار کنم صبرم سر آمده و از زندگی هم سیر شدم نمی دانم باید چیکار کنم شبها خواب ندارم تو خواب صحبت یا راه میرم نمیدونم فکرم چیه دایما دنبال یه کاری هستم ولی وسط اون کارورها می کنم حال از شما تقاضای کمک دارم به درس خیلی علاقه دارم حتی دوست دارم دانشگاه هم بروم معدلم در رشته برق صنعتی ۱۸ بوده حال به من کمک کنید با تشکر
nazi
پنجشنبه 11 شهریورماه سال 1389 ساعت 06:13 ب.ظ
salam.cheghadr weblogeton ghashang bood.saathast daram mikhoonam hanooz khaste nashodam.man karshenasi arshade moshavereye khanevade khoondam.kheyi doost daram dar kenaresh etelaate ravandarmani va ravanshenasi ghabele ghabooli ham kasb konam.dar zamineye weblog ya reshte ya kar va inghabil mozooat harkomaki khastin baese eftekhare mane ke baraton anjam bedam.agar rahnamaii lazem midoonin mamnoon misham va estefade mikonam.darzemn nafahmidam koja mishe soalato matrah kard.baraton arezooye moafaghiyat daram.
farshad
دوشنبه 29 شهریورماه سال 1389 ساعت 12:12 ب.ظ
هر دختر نازی که فیلم و عکس سکسی می خواد ایمیل بزنه farshad_mak@yahoo.com
با سلام جناب دکتر من نمی دونم با این همه میلی که زده شده آیا فرصت می کنید و جواب می دین یا نه اما اگه محبت کنید و شماره تماس یا آدرسی برای من هرچه زودتر هرچه زودتر بفرستین شاید یه زندگی را نجات دادین متشکرم و منتظر پاسخ
[ بدون نام ]
سهشنبه 30 فروردینماه سال 1390 ساعت 03:30 ب.ظ
سلام دکتر.به نظرم هیچ کسی نیست که تو زندگیش مشکل نداشته باشه.اما اگه به خدا توکل کنییم وواسه حل مششکلمون دنبال راه حل باشیم وتلاش کنیم حتما موفق میشیم.
سلام من دختری 16 ساله هستم واسه اولین بار به مدت یک ماه با یک بسر 21 ساله توی محیط بازیگری اشنا شدم و بخاطر اعتیادش به ماری از هم جدا شدیم الان یک ماهه که از جداییمان میگذره ولی هنوز نتونستم فراموشش کنم هر شب کارم شده گریه کردن وتا صبح به اون فکر می کنم نمی دونم چیکار کنم همه از دست این کارام خسته شدن لطفا کمکم کنید.
مدیر سایت www.aryatop.com تشکیل جمعیت حمایت از (مرده ها)و (معتادها) نموده است از شما دعوت به همکاری می نماید خواهشمند است از افراد با فکر واهل قلم دعوت به همکاری نمائید با تشکر مدیر سایت www.aryatop.com
مدیر سایت www.aryatop.com تشکیل جمعیت حمایت از (مرده ها)و (معتادها) نموده است از شما دعوت به همکاری می نماید خواهشمند است از افراد با فکر واهل قلم دعوت به همکاری نمائید با تشکر مدیر سایت www.aryatop.com
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ضمن عرض سلام و خسته نباشید، مجدداً مزاحمتون شدم تا مطالبی که تو ایمیل قبلیم براتون توضیح دادم رو تکمیل کنم، چون مطمئناً اینطوری بهتر می تونید راهنماییم کنید .
تو ایمیل قبلیم در مورد مشکل فردی براتون توضیح دادم که از ازدواج گریزان شده و دیدش نسبت به این مقوله کاملاً منفیه و شما هم لطف کردید و جواب ایمیلم رو دادید که از این بابت ازتون خیلی ممنونم، ولی حالا می خوام یه خرده بیشتر درباره خودم بگم .
حدود یکسال پیش احساس کردم بهش علاقه مند شدم و بهش گفتم که می خوام باهاش صحبت کنم، او هم از این پیشنهادم استقبال کرد و با اینکه من نتونستم تو اون جلسه حرفی به زبون بیارم، او حرف دلم رو خوند و از خودش و اینکه تحصیلات براش خیلی مهمه و پول و وضعیت مادی براش اهمیت چندانی ندارن، برام حرف زد و دست آخرم بهم گفت که باید بیشتر فکر کنم و منم در جوابش گفتم که من فکرام رو کردم و این تویی که باید فکر کنی و تصمیم بگیری، خلاصه بعد از اون جلسه مدتی گذشت و او دیگه حرفی به زبون نیورد، تا اینکه من ازش خواستم مجدداً یه صحبتی با هم داشته باشیم و او هم قبول کرد، تو جلسه دوم او به این قضیه اشاره کرد که فعلاً تا یکی دو سال آینده شرایط و قصد ازدواج نداره، چون می خواد ادامه تحصیل بده و ... من هم در جواب بهش گفتم که باید هر چه زودتر تکلیف من رو روشن کنه و او هم در مقابل یه فرصت یه هفته ای برای تصمیم گیری ازم گرفت و بعد از گذشت یه هفته اومد و بهم گفت که نتونسته با خودش کنار بیاد و خودش رو راضی به ازدواج کنه، حتی بهم گفت که برای حل مشکلش پیش یه مشاورم رفته، ولی او بهش گفته که نمی تونه براش کاری انجام بده، منم که به شدت از دستش ناراحت بودم بهش گفتم چرا این قضیه رو چند ماه پیش بهم نگفتی و کلی بهش توپیدم و او هم در جواب بهم گفت برای خودش هم سخته که بخواد همه چیز رو تموم شده بدونه و تو این مدتم هی با خودش کلنجار می رفته تا شاید دیدش رو نسبت به ازدواج عوض کنه ولی متاسفانه نتونسته، بخصوص اینکه ما هر دومون آدمای حساسی و در عین حال مغروری هستیم و تو محیط کار سر مسائل مختلف با هم بحث می کردیم و بینمون دلخوری پیش می اومد، البته در عین حال هوای همدیگه رو هم داشتیم .
خلاصه من این بار بهش پیشنهاد کردم که یا پیش یه روانشناس متبحر بره یا پیش یکی که سرکتاب براش باز کنه، البته من خودم به شخصه به این چیزا اعتقادی ندارم، ولی از اونجائیکه او خودش می گفت مادرم میگه شاید بختت رو بسته باشن ، من این پیشنهاد رو بهش دادم و او هم پیشنهادم رو قبول کرد .
اما بعد از اون روز جریاناتی پیش اومد که باعث شد وضعیت از قبل هم بدتر بشه، یکی از این جریانات این بود که یه روز یکی از همکارا که بعدها متوجه شدم رابطه خوبی با این فرد نداره، حرفای ناجوری درباره این آدم بهم زد مثلاً بهم گفت که این آدم مشکل روانی داره و تا بحال دخترای زیادی رو سر کار گذاشته و همه جا پرونده داره، کارش از چند تا دوست دخترم گذشته و ... خلاصه بدبینیهای منم از اون به بعد شروع شد و مدام بهش گیر می دادم که چرا با خانم فلانی گرم گرفتی و چرا با اون یکی شوخی کردی و ...
از طرف دیگه حرفمونم همه جا پیچید و سر زبونا افتاد و به گوش خونوادشم رسید، البته اینجوریکه او به من پیشنهاد ازدواج داده و من بهش جواب رد دادم و مادرش سر همین قضیه کلی بهش توپیده بود که چرا سر خود از کسی خواستگاری می کنی تا بهت جواب رد بده و همه اینا رو خودش برام تعریف کرد و منم که دیدم او داره خیلی اذیت می شه بهش پیشنهاد کردم که رابطمون رو به کلی قطع کنیم، هر چند رابطه ما محدود می شد به همون برخوردایی که تو محیط کار با هم داشتیم و صحبتایی که بینمون رد و بدل می شد و او در جواب گفت که باید خوب فکر کنیم و بعد تصمیم بگیریم
خلاصه بعد از گذشت چند ماه که دوباره با هم صحبت کردیم او بهم گفت که تصمیمش رو گرفته و اصلاً دلش نمی خواد ازدواج کنه و هیچ احساسی هم نسبت به من و هیچ دختر دیگه ای نداره و من براش فرقی با بقیه خانومای مجموعه ندارم و اصلاً به این نتیجه رسیده که ما به درد همدیگه نمی خوریم، البته این صحبتا مال زمانیه که یکی از دکترا بهش گفته بود مشکوک به سرطان ریه هست (همون بیماری که باعث مرگ پدرش شد)، خلاصه تو اون جلسه حرفامون ناتموم موند و ادامه صحبتا به جلسه بعد موکول شد و در نهایت بار آخری که با هم صحبت می کردیم با اینکه مسئله بیماریش حل شده بود، بهم گفت که دیگه اصلاً نمی خواد ادامه بده، چون نمی دونه بالاخره مشکلش با ازدواج حل می شه یا نه؟! و اینکه من نباید بخاطر او صبر کنم و بقیه موقعیتام رو از دست بدم، اونم در انتظار چیزی که ممکنه هیچ وقت اتفاق نیفته و در عین حال بهم گفت اگه یه روزی خواست ازدواج کنه مطمئناًً من یکی از کسایی هستم که برای ازدواج در نظر می گیره و روش فکر می کنه و من باز بهش پیشنهاد کردم که روابطمون نزدیک تر و صمیمانه تر بشه (البته در حد و حدود جایز)، چون فکر می کردم که شاید روابط نزدیک تر باعث بشه احساس من رو بیشتر باور کنه، چون یه بار تو صحبتاش بهم گفت بدبین بودنش نسبت به ازدواج باعث می شه که رو خیلی از برخوردا حساس باشه و مدام با خودش می گه ایینم از فلانی که اینقدر می گفت دوستم داره، دیدی چی کار کرد؟! یا چه برخوردی داشت و چه حرفی زد؟! خلاصه بعد از گذشت چند ماه او هنوزم جواب قطعی درباره ادامه رابطمون یا قطع اون برای همیشه نداده و آخرین باری که ازش در این مورد پرسیدم بهم گفت که چون هنوز نتونسته مسئله ازدواج رو برای خودش حل کنه، ادامه رابطمون هم بی فایدست و این مثال رو زد که اگه کسی قصد ادامه تحصیل نداشته باشه، هیچ وقت به انتخاب شهر مناسب برای ادامه تحصیلش فکر نمی کنه، بعبارتی بعد از گذشت حدود یکسال او هنوز نمی دونه اگه یه روزی خواست ازدواج کنه من براش مناسب هستم یا نه؟!!
خلاصه حالا من موندم و یه دنیا احساس و من موندم و یه دنیا تردید و من موندم و یه دنیا چه کنم؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!
برای همینم مزاحمتون شدم تا شما بهم بگید مشکل این فرد بالاخره حل شدنیه یا نه؟ یه خواهش دیگم دارم، شما در جواب من فرموده بودید که مشاوره روانکاوی برای این فرد لازمه، حالا می خوام ازتون خواهش کنم پزشکای متبحری که تو این زمینه در شهر یزد، اصفهان، شیراز یا در نهایت تهران فعالیت دارن رو به ما معرفی کنید، در ضمن خیلی خیلی ممنون می شم اگه نظرتون رو راجع به استفاده از هیپنوتیزم در درمان این مشکل بدونم و بازم ازتون خواهش کنم اگه هیپنوتراپ خوبی تو شهر یزد، اصفهان، شیراز یا در نهایت تهران سراغ دارین که مطمئناً همین طور هم هست به ما معرفیش کنید .
خیلی خیلی ازتون ممنون می شم اگه جوابم رو به آدرس ایمیلم بفرستید .
Sh.dibaee@yahoo.com
salam
motmaen besham ke shoma javabamo midin man ham begam cheme
mamnon
bye
سلام دکتر عزیز من فقط شماره همراه یاداشت می کنم تا شاید بتوانیم دوست شویم وشاید من حقیر بتوانم از دانش حضرت عالی استفاده کنم .
من چند تا کتاب درضمینه متافیزیک (هیپنوتیزم و غیره ...) نوشتم خیلی دوست دارم با هم اشنا واز اطلاعات هم دیگر استفاده کنیم.
اگر افتخار دادید من باشما اشنا می شوم
به امید تماس ویا دیدار دوباره
www.wpkif.com
این سایت درحال ساخت می باشد
سلام خاهش می کونم ادرس متب یا شماره تماس بدین تا برای موشاوره خدمت برسم
با تشکر
سلام پسری ۲۷ ساله هستم که از حدود ۱۲سال پیش هر روز استمنا می کنم بارها شده ترک کردم ولی تا چند روز بیشتر نتونستم الان دیگه از ترک من گذشته که بتونم ترک کنم چون از سن ازدواجم هم گذشته به علت شیوه استمنا التم به طرف پایین کج شده وزود هم انزال میشم گاهی فکر می کنم در زندگی زناشویی در اینده به مشکل بر می خورم ایا اگر ازدواج کنم مشکلی از جانب من برای تولید اسپرم مردانه برای بچه می تواند باشدتشکر می کنم اگر شما تمام مشکلات ناشی از استمنا بخصوص موارد بالا را به طور کلی شرح دهید یا شماره تلفن دهید با شما تماس بگیرم اقای دکتر ابراهیمی عزیز ایمیل بزنید متشکرم از شما
سلام آقای دکتر
من با شخص خاصی در زندگیم بر خورد دارم که در دوران کودکیش با کمبود های بسیار وحشتناکی روبرو بوده و حالا که ۳۱ سالشه بشدت دوچار انحراف شخصیتیه . شاید بهتر باشه بیشتر توضیح بدم . این آقا گاهی اوقات دوچار حس ترحم شدید میشه و تا پای جون برای کمک کردن به کسی مایه میزاره و گاهی اینقدر خشن میشه که تمام زحماتشو به باد میده . من زیاد نمیخوام وقتتونو بگیرم فقط میخوام بدونم آیا این رفتار ها دلد کمبود دوران کودکیشه؟
آیا این بیماری رایجه ؟
آیا افراد دیگه ای مشابه این بیماری رو دارند؟
پیشاپیش از جوابتون ممنونم.
سلام آقای دکتر.من مینا هستم ۱۸ سالمه.دچار مشکلات شدید شدم که اصلا نمی دونم واقعا وجود داره یا نه.کلا به هم ریختم.اگه دوست داشتید به وبلاگم یه سری بزنید(چون فکر کنم متوجه بشید چقدر مشکلم حاده) و اگه شد آدرس مطب و شمارتون رو به من بدید.من تهران زندگی می کنم و به کمکتون احتیاج دارم.
سلام
من ۲۶ سال دارم و فکر می کنم شدیدا محتاج به روان درمانی هستم. فبلا به ۲ دکتر هم مراجعه کردم ولی چون مدت درمان طولانی بود نتوانستم ادامه بدهم . من دبی .زندگی می کنم و اینجا دکتر خوب خیلی کم است و خیلی هم گران . آیا راهی هست که بدون مراجعه به متخصص درمان شوم؟
متشکرمahoo_1air@yahoo.com
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت آقای دکترابراهیمی ، بنده و همسرم از شما خواهشمندیم یک روانشناس مجرب را در کرمان یا تهران به ما معرفی کنید. با تشکر
سلام
ممنون از وبلاگ خوب و مطالب آموزنده تان
سلام آقای دکتر می خواستم یه روانشناس و مشاور مجرب در تهران به من معرفی کنید. باتشکر
www.djali2020@yahoo.com
با عرض سلام وخسته نباشید می خواستم مورد خودم را هم برایتان بگویم تا شاید مرا به اهدافم نزدیک کنید من دختری ۱۶ ساله و در مشهد زندگی می کنم خیلی دوست دارم ازدواج کنم ولی پدرم راضی نمی شود باوجود خواستگارهای زیادی که دارم مادرمهم هرچی با پدرم صحبت می کند فائده ای ندارد اخه پدرم می گه یک ساله دیگه و من می گم امسال خواهش می کنم کمکم کنید و به من بگویید که امسال ازدواج کنم یا ساله دیگه با اینکه من احتیاج دارم به ازدواج ........ ممنون از راهنماییتون
سلام.
من دختری 22 ساله هستم.مشکلی که من دارم در رابطه با پدرم هست.من از 16 سالگی روی بعضی کارهای پدرم خیلی حساس شدم.البته من کلا با پدرم هیچوقت رابطه خیلی خوبی نداشتم.همیشه دوستش داشتم و خیلی وقتها به خاطر دعواهایی که باهاش می کردم عذاب وجدان داشتم.ولی باز روز از نو روزی از نو.خلاصه من روی بعضی کارهای پدرم حساس شدم که متاسفانه چون همان وقت حلش نکردم مشکلم وخیم تر شده.البته مشکلم را روم نمی شد با کسی در میان بذارم.کاری که من روش حساس شدم این بود که با عرض معذرت ولی پدر من از صبح تا شب دستش به آلت تنا سلیشه.نمیدونم انگار براش عادت شده.ولی هر 10 دقیقه یکبار باید دستش به طرف اون بره.دیگه اعصابم خورد شده.من کلا روی این چیزها خیلی حساسم.همیشه میگم یه آدم با شخصیت تو جمع نباید این کارو بکنه.حالا خواهش می کنم کمکم کنید .من این مطلب رل روم نمیشه به کسی بگم.برای همین نتونستم هنوز حلش کنم.البته احساس می کنم خود پدرم هم فهمیده اما حالا یا براش مهم نیست یا نمیتونه ترکش کنه.خواهش می کنم به من بگید مشکل از من هست یا پدرم و چطور باید حلش کنم.خواهش می کنم هر چه زودتر کمکم کنید.هرچی می گذره من حساس تر می شم.دیگه اصلا نمی تونم نگاش کنم.همیشه طوری می شینم که نبینمش و یا دستم را طوری می ذارم که نتونم ببینمش.الان روی کارای دیگش هم حساس شدم.بعضی وقتها گوشم را می گیرم که حتی صداشو نشنوم.دیگه تازگی حتی وقتی نیستش هم همش فکر می کنم که داره اون کارو میکنه و اعصابم خورد میشه.حتی بعضی وقتها فکر می کنم داره با اون عمل جنسی میکنه.خودم هم خیلی سعی کرد حلش کنم اما تا می بینم داره اون کارو می کنه دلم می خواد هر چی فحش بلدم بدم.خیلی عصبی می شم و شروع می کنم به لرزیدن.خواهش می کنم کمکم کنید
با معذرت و تشکر
سلام.من هفته پیش در مورد مشکلی که با پدرم داشتم براتون کامنت گذاشتم اما هنوز جوابم را ندادید.خواهش می گنم هرچه زودتر جوابم را بدهید.
با تشکر
سلام
من به طور اتفاقی با وبلاگتون اشنا شدم راستش دوست من یه مشکل بزرگ داره که فکر کردم میتونم باهاتون درمیون بزارم اگه می تونید کمکم کنید واسم pm بذارید تا مشکلمونو بهتون بگم منظرتون و آرزو می کنم کمکم کنید
با عرض سلام
من 14 سال دارم و از کودکی عادت های غیر عادی دارم مثلا کندن موی ابرو و انداختن اب دهان و ...
درسته کمتر شده عادتهایم اما باز هم عادت ها وجود دارن و فکر میکنم که ترک انها برایم مشکلی در زندگی ایجا میکند اتفاقی میافتد که پشیمان میشوم کلا فکر میکنم که عادت هایم وابسته به زندگی ام است
salam;man abo hastam 25sal sen daram va az shiraz mozahemton misham.man khli ghmginam. va modam gerye mikonam.hosel hich kari ro nadarm.har kari mikonam
zood khaste misham.dr fluvoxamine tajviz karde.ye modat mikhordam hich taghiri nakrd rahsh kardam.ye bar vase ghorse asab hasasyt be ham zadam va tashnoj kardam ye baram vase narhti rohi tashnoj kardam ayn onhaei ke bimari sar dashtan.hichi kontroli ro asbam nadshtam ama edark dashtam .sar dardhaye shadid daram.hal tahvo va tamae badanam dard migire.va va va rasti shoma rajab metfizikammitonid komkam konid?mamnonam az lotfeton.bye
با سلام وخسته نباشید آقای دکتر ابراهیمی من دختری۱۷ ساله هستم که شدیدن احساس تنهایی می کنم خیلی از زندگی سیرم دلم می خواد زودتری راحت بشم چون دیگه تحمل زندگیم رو ندارم خانواده ی خوبی دارم ولی خودم مشکل دارم من کسی رو دوست داشتم البته اون نمی دونست حالا اون ازدواج کرده ومن شدیدن احساس تنهایی می کنم وهرچی باخودم کلنجار میرم نمی تونم فراموشش کنم می خواستم من رو راهنمایی کنید ممنون میشم
salam aghaye doctor . man ye 2khtare 22 sale hastam ke nazdike 5 6 sale az khod erzayi ranj mibaram .en karo ziyad anjam nemidam yani haftei 2 3 bar amma dige khaste shodam bade har dafe dochare azabe vojdan misham akhe man adame motaghedi hastam namaz mikhunam vali nemidunam bayad che joori khalas sham az dastesh daram ravani misham mishe lotf konid be man komak konid
bebakhshid agahye doctor emailam ro eshtebah dadam khedmatetun man negar hastam
سلام و عرض ادب خدمت جناب آقای دکتر ابراهمی:
عرض شوددختری 23 ساله هستم.
مدتی میشود که قدرت تصمیم گیری از بنده صلب شده است. نمیتوانم درست تصمیم بگیرم و به کارهای روزانه خود برسم. کاری را این ساعت دوست دارم وبرایش تلاش میکنم اما ساعتی بعداز آن کار متنفر میشوم و تمام تلاشم هدر میرود. فراموشکار هم شده ام. از وضعیتی که دارم رنج میبرم. و کم کم محبوبیت خود را در بین دوستان واشنایان خود از دست میدهم.اگر ممکن است راهنمائی ام بفرمائید.من باید چکار کنم زندگی روزانه من مختل شده است.
سلام اقای دکتر امیدوارم همیشه سلامت وشاد باشید من بیست وهشت ساله هستم.دوستی دارم که دوساله می شناسمش.او احتیاج به کمک داره ولی من هیچی ازروانشناسی نمی دونم.او پسری بیست وشش سالس اهل اهوازوساکن انجا.ازدوره سربازی ترسی عجیب وخوره وار سراغش میاد همراه رویاهای وحشتناک.مث پرت شدن فرار یا امیزشهای وحشیانه و دسته جمعی....فشار خون نامتعادل وپایین ترس واضظراب شدید ناخن جویدن دردهای شدید سینه و پا وسر. دوستم یکسال پیش بسیار خوش صحبت خوش فکر وباهوش بود ولی طی یکسال کذشته حافظش بشدت ضعیف شده وازهنرسخنوریش کم شده. شغل دوستم تولید فیلمه و کاریکاتوریست.از شروع بیماریش دیگه کارهنری نکرده.او بشدت مهربانه و به خانوادش علاقه منده. تمام اعضا خانواده پنج نفرش بابیماریهای لاعلاج مث سرطان سرع نرمی استخوان ناراحتیهای قلبی وپیری درگیرن. و تنها شخص به ظاهر سالم اوست با تمام فشار روحی و جسمی . هیچ کدام از اعضا از بیماری خطرناک وپیشرفته او خبر ندارند. بیماریش داره پیشرفت می کنه گرچه با قدرت بالایی که پیدا کرده تا حدی کنترلش میکنه.جناب اقای دکتر شما رو بخدا شما دیگه نا امیدمون نکنید یه راه حل جلوی پاش بذارید. میشه لطف کنین ادرس مطبتون یا شمارتون وبدین. ازتون ممنونم بخاطر حس نوع دوستیتون.
سلام خسته نباشید من مادری هستم که۲ فرزند دختر ۱۱و ۳ ساله دارم
دختر بزرگم قادر نیست که رفتار خود را کنترل کند و همیشه در حال حرکت و بازیگوشی است . در مدرسه هم به همین علت افت درسی و انضباتی دارد لطفا من را راهنمایی کنید که چه رفتاری با داشته باشم.
سلام دوست عزیز
پیشاپیش عیدتون مبارک
من تابه حال با124سایت ووبلاگ تبادل لینک کردم
ومی خوام اگه افتخاربدین صدوبیست وپنجمین وبلاگی که دروبلاگم ثبت میکنم وبلاگ شماباشه
پس لطفا اگه موافقین وبلاگ من راباعنوان:
"1500مقاله وتحقیق رایگان"
وبه آدرس:
http://www.beheshtnet.blogfa.com
لینک نماییدوسپس اطلاع دهیدتادرهمان ساعت شمارالینک کنم
ممنون
سلام دکتر
من دختری ۲۵ ساله و شدیداْ مثل پسرام
به طرق دخترخانم ها کشش دارم بخاطر همین سعی میکنم اصلاْ بهشون نگاه نکنم البته یه عشق دارم.(دختر)اون کاملا مثل دختراس و من کاملا مثل پسرها.خیلی مراجعه به روانشناس و مشاوره های اینترنتی کردم اما مشکلم حل نشد دکتر.....................................................
میدونم شما هم .....................
از ازدواج شدیداْ بدم میاد چون خوشم نمیاد کسی بهتره بگم مردی باهام باشه ......................................
اما خودم خوشم میاد با عشقم همخواب بشم
شما میگید من چکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ممنون من منتظرم
با سلام و خسته نباشید . اقای ابراهیمی من یه دختر 29 ساه ام که به شدت به کمک شمانیاز دارم چون احساس میکنم به بن بست رسیدم نمیتونم حرفامو اینجا بگم فقط ازتون خواهش میکنم به ایمیل من یه ایمیل بزنین تا از طریق ایمیل بتوم حرفامو بگم خواهش میکنم کمکم کید و تنهام نذارید.ممنونtouri2189@gmail.com
سلام آقای دکتر
نمدونم جواب منو میدین یا نه>آخه مشخص نیست نه تنها من بلکه دوستان دیگه هم چطوری با شما ارتباط برقرارکنن !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
من نسبت به عقاید دینی ام پایبندم ولی....
من دوست دارم slave باشم و یک میسترس داشته باشم اما نه به صورت تحقیر شدن بلکه خاطر سکسش
البته این احساس به طور خیلی کم و پنهان بود تااینکه عکس هایی در باره این کار دیدم و میلم بیشتر وبیشتر شد طوری که عکسها را نگاه کنم آلتم تغییر میکند
قدرت تحریک شدنم خیلی بالاست طوری که هر روز میل دارم حتی اگر ارضا شده باشم
دیوانه دارم میشوم کمکم کنید.....
دکتر ملتو سر کار گذاشتینا!یه آدرسی تلفنی...
سلام دوکی! D:
منم یه پسرم، متولد اسفند 1364، جزء طبقه متوسط، پدر و مادرم هر دو کارمندن، یه داداش دارم و فرزند دوم و آخر خانواده ام و ساکن تهران. در کل ok ام و کمبود خاصی ندارم و الان هم در زمینه بازرگانی خارجی توی یه شرکت خصوصی شاغلم و کاملاً هم به کارم مسلطم ولی .....
ولی میدونی، مشکلم تو داشتن علایق مازوخیستی و همون به اصطلاح ارتباط اسلیو / میسترس و داشتن علاقه به انواع فتیشه... نمیدونم چطور بگم... نمیتونم یه رابطه عادی داشته باشم، حتی برای ازدواج هم به کسی فکر میکنم که بخواد روی من تسلط داشته باشه و حداقل بعضی وقتا بخواد من برده و اسلیو فول و کاملش باشم... همیشه فکر میکنم مرد آفریده شده که وجود بی همتای زن ( جنس مخالفشو ) بپرسته.. از یه طرفم بدجوری به وفاداری اهمیت میدم و نمیتونم با هر کسی باشم ( حتی فکرشم نمیکنم در یک زمان بتونم با 2 نفر باشم! حالا اسمشو بعضیا بذارن بی عرضگی! اصلاً برام مهم نیست، دین دار نیستم ولی منم اصول اخلاقی خودمو دارم و مهم ترینش همون وفاداری و صداقته )
راجع به این نوع ارتباط و انواع فتیش و فمدوم و دامینیشن و کلاً این نوع رابطه خیلی مطالعه داشتم و هم منابع فارسی و هم انگلیسی رو هر روز میخونم...
دیگه به این نتیجه رسیدم که نمیتونم احساسم رو از بین ببرم و فقط سعی دارم کنترلش کنم.
نمیدونم اصلاً دنبال درمانم یا نه ؟! شاید بیشتر نیاز دارم به یکی این حرفا رو بزنم، حداقل اینجا آدم راحت میتونه خود خود خودش باشه خوب (: بیشتر فکر میکنم نیاز دارم بطور جدی با کسی آشنا بشم که علایق مخالف منو داشته باشه و بخواد با کسی مثل من آشنا بشه.
آخی، خوب شد سبک شدم! (: دکتر حق ویزیت چقدر شد ؟! (; این ای میل منه :
shayan.rh@gmail.com
justaboy64@yahoo.com
بهم بگو پرداخت کنم (; (:
جدی ممنونم...
هنوزم خیلی سبک نشدم...
ولی ممنونُ انصافاْ آدم حرف میزنه حالش بهتر میشه...
مرسی که همچین جایی هست...
سلام من پسر24ساله دانشجوی سال اخر.
بسیاربسیارشلوغ وتنداخلاقم نمیدونم چراولی کنترلم ازدست میره زودجوشم.زود قاطی میکنم زود پشیمون میشم.چند هفته میگذره یه ترامادول میخورم باور کن اینقد اروم وخوب میشم که دوست دارم همیشه اینطور باشم.نظر شما چیه من بیش فعال نیستم؟؟؟؟؟؟؟؟دارویی چیزی تجویز نمیکنید؟؟؟؟؟
من رفتم توی 26 سال من کم حرف میزنم بیشتر سعی می کنم ساکت باشم ولی ازاین روحیم راضی نیستم وزود عصبی میشم اگه ایکی به من حرف بزنه انو از جنبه منفی نگاه می کنم فکر می کنم داره مو مسخره می کنه و اهل دوست پسر بازی هم نیستم ودیپلم مدیریت دارم ودارم دیپلم کامپیوتر هم می گیرم وراستی من روی کارام تمرکز ندارم حافظه کوتاه مدتم هم خیلی بهم خورده اینجوری نبودم زود میزنم زیر گریه اینجوری نبودم ونمی تونم بر کارهام مدیریت کنم الطفا راهنماییم کنید
باعرض سلام وخسته نباشید خدمت شما
اقای دکتر من براتون میل گذاشتم اما هنوزم بعد گذشت 2_3 هفته هنوز جوابی دریافت نکردم
لطفا هرچه زودتر جوابمو بدین و مطلعم کنین از کجا جوابمو دریافت کنم خواهش میکنم هرچه زودتر منتظررررررررررررررررم
با تشکر فراوان
لطفا آدرس مطب را ایمیل کنید
لطفا آدرس مطب را ایمیل کنید
سلام استاد ابراهیمی. خسته نباشید. من دانشجوی ارشد روانشناسی هستم. از این که مطالب بسیار جذاب و مفیدی را در اختیار شاگردانی مثل من قرار داده اید یک دنیا تشکر می کنم و دست استادانه اتان را می بوسم.
سلام دوست عزیز با توجه به مطالب زیبا شما می توانید در سایت موفقیت محض شرکت کنید و بنر موفقیت محض را قرار داده تا ثبت نام شوید تا دیگران هم از این مطالب زیبای شما بهره مند شوند با تشکر و به امید دیدار گرم شما در محفل موفقیت محض منتظرتان هستیم.
سلام آقای دکتر
من سربازی هستم ۲۲ ساله که سال ۸۶ به خدمت رفتم که تا برج ۳ خدمت کردم ولی به خاطر بیماری اعصاب که داشتم با مافوقم درگیر شدم و روی آن اسلحه کشیدم ونتوانستم بروم حال دوباره سال ۸۹ به خدمت بازگشتم ولی از ان روزم هم بدتر شدم بعضی وقتها میخواهم خود کشی کنم یا با کسی که درگیر میشوم روی آن اسلحه میکشم دیگر نمیدانم چیکار کنم صبرم سر آمده و از زندگی هم سیر شدم نمی دانم باید چیکار کنم شبها خواب ندارم تو خواب صحبت یا راه میرم نمیدونم فکرم چیه دایما دنبال یه کاری هستم ولی وسط اون کارورها می کنم حال از شما تقاضای کمک دارم به درس خیلی علاقه دارم حتی دوست دارم دانشگاه هم بروم معدلم در رشته برق صنعتی ۱۸ بوده حال به من کمک کنید
با تشکر
salam.cheghadr weblogeton ghashang bood.saathast daram mikhoonam hanooz khaste nashodam.man karshenasi arshade moshavereye khanevade khoondam.kheyi doost daram dar kenaresh etelaate ravandarmani va ravanshenasi ghabele ghabooli ham kasb konam.dar zamineye weblog ya reshte ya kar va inghabil mozooat harkomaki khastin baese eftekhare mane ke baraton anjam bedam.agar rahnamaii lazem midoonin mamnoon misham va estefade mikonam.darzemn nafahmidam koja mishe soalato matrah kard.baraton arezooye moafaghiyat daram.
هر دختر نازی که فیلم و عکس سکسی می خواد ایمیل بزنه
farshad_mak@yahoo.com
با سلام و خسته نباشید.
ممکنه آدرس ایمیل شما رو داشته باشم؟
با سلام جناب دکتر من نمی دونم با این همه میلی که زده شده آیا فرصت می کنید و جواب می دین یا نه اما اگه محبت کنید و شماره تماس یا آدرسی برای من هرچه زودتر هرچه زودتر بفرستین شاید یه زندگی را نجات دادین متشکرم و منتظر پاسخ
آقای دکترسلام..امیدوارم حالتون خوب باشه..توفیق بیشتری نصیب شما بشه.
سلام دکتر.به نظرم هیچ کسی نیست که تو زندگیش مشکل نداشته باشه.اما اگه به خدا توکل کنییم وواسه حل مششکلمون دنبال راه حل باشیم وتلاش کنیم حتما موفق میشیم.
من سالهاست که به استمنا دچارم کمکم کنید تا یه جوری ترک کنم البته اگه واقعا جواب می دید
سلام من دختری 16 ساله هستم واسه اولین بار به مدت یک ماه با یک بسر 21 ساله توی محیط بازیگری اشنا شدم و بخاطر اعتیادش به ماری از هم جدا شدیم الان یک ماهه که از جداییمان میگذره ولی هنوز نتونستم فراموشش کنم هر شب کارم شده گریه کردن وتا صبح به اون فکر می کنم نمی دونم چیکار کنم همه از دست این کارام خسته شدن لطفا کمکم کنید.
با سلام وتشکر از سایت مفیدتان وآرزوی موفقیت
تمایل به تبادل لینک دارم .و با افتخارسایت شما را لینک نمودم.ادرس وبلاگ
طب سنتی دکتر گلبخش
http://dr-golbakhsh.blogfa.com/
مدیر سایت www.aryatop.com تشکیل جمعیت حمایت از (مرده ها)و (معتادها) نموده است از شما دعوت به همکاری می نماید خواهشمند است از افراد با فکر واهل قلم دعوت به همکاری نمائید با تشکر مدیر سایت www.aryatop.com
مدیر سایت www.aryatop.com تشکیل جمعیت حمایت از (مرده ها)و (معتادها) نموده است از شما دعوت به همکاری می نماید خواهشمند است از افراد با فکر واهل قلم دعوت به همکاری نمائید با تشکر مدیر سایت www.aryatop.com